اووف شدن من
امروز صبح مامان جونی منو آماده کرد و لفاسامو پوشوند نمیدونستم که کجا میخایم بریم ؟ بعد مامانی منو بغل کرد وباهم دیگه رفتیم بیرون چقدر هوا گرم بود خوب بود که سرم کلاه گذاسته بودم و گرنه صورتم از گرما میسوخت . با مامانی خیلی بیشتر راه رفتیم تا رسیدییم به یه جایی مامانی منو برد تو یه اتاقی وبا یه خانوم مهلبون صحبت کرد و خانومه اول وزن و قهدم رو گرفت بعد گفت که همه چیم خوبه . بهد به مامان گفت امروز یه کار دیگه ای هم با من دارن گفت که واسکن دارم که باید بزنم من که نمیدونستم واسکن چیه بعد به مامانی گفت که منو ببله تو اتاق اونفریه منو آماده کنه . مامانی منو برد آماده کردو خانوم مهلبونه رو صدا زد اونم اومد یه سیخ تیز دست...
نویسنده :
مامان آقامهرادگل
17:44